مازیار خسروی
وادار کردن «بازیگران غیر دولتی» به «تغییر رفتار» از نیل به هدفی مشابه در مورد دولتها به مراتب دشوارتر است. چون:
یک: این بازیگران پایبندی/چسبندگی بیشتری به ایدئولوژی/آرمان جنبش دارند.
دو: مسوولیتهای کمتر و نقاط آسیبپذیر کمتری دارند.
بلندیهای اشغالی جولان در بازه زمانی جنگ رمضان/یومکیپور تا آغاز جنگ داخلی سوریه (۲۰۱۱_۱۹۷۳) امنترین مرز اسراییل با کشورهای متخاصم عرب بود. در آن ۳۸ سال با اینکه دولت سوریه، میزبان بسیاری از سازمانهای فلسطینی با مشی مسلحانه بود حتا یک گلوله از این کشور به سوی اسراییل شلیک نشد.
وضعیت «نه جنگ، نه صلح» اما، با شعلهور شدن آتش جنگ داخلی و ورود بازیگران غیر/شبهدولتی به میدان دگرگون شد؛ شهرکهای یهودی نشین در جولان اشغالی گاه و بیگاه آماج حملات موشکی/خمپارهای از خاک سوریه هستند. حملاتی که مسوولیت حقوقی آن متوجه هیچ دولتی نیست. این وضعیت همچنان ادامه دارد.
مرز اسراییل با لبنان در درازنای دهههای ۸۰ و ۹۰ قرن گذشته میلادی، پر تنشترین نقطه تماس این رژیم با جهان عرب بود. تنش فزاینده تا ۲۰۰۶ امتداد یافت و در جنگ ۳۳ روزه به اوج رسید. از آن پس اما، دو طرف در توافقی نانوشته، «توازن وحشت» را به رسمیت شناخته و سطح تنش را مدیریت کردهاند.
حزبالله، در این ۱۸ سال به گونهای روزافزون با تار و پود دولت لبنان آمیخته و به بخشی از بدنه آن تبدیل شده است. حزبالله، دولت لبنان نیست اما یکی از ستونپایههای اصلی آن است. همین باعث میشود که رهبرش نیز دیگر فقط رهبر یک گروه مقاومت نباشد؛ او اکنون چه بخواهد چه نخواهد در برابر سرنوشت کل لبنان مسوول شناخته میشود. سید «حسن نصرالله» به همین دلیل ناگزیر است برخلاف سال ۲۰۰۶ در فشار دادن انگشت بر ماشه، با تأمل بیشتری بیاندیشد و با وجود فشارها و یا انتظارات سنگین هواداران، سطح تنش را مدیریت کرده و در برابر وسوسه ورود به جنگ همهجانبه با اسراییل مقاومت کند.
مسیری که حماس در این ۱۸ سال پیمود/وادار به پیمودن شد، یکسره برعکس بود. وارد فرآیند سیاسی شد، در انتخابات شرکت کرد، برنده شد و دولت تشکیل داد اما غرب با پیروی از اسراییل آنان را پس زد و به مسیر برعکس هُل داد. حماس حاکم غزه است اما دولت نیست. پس طبیعی است که مثل یک دولت عمل نکند.
بازگردیم سر وقت یمن و حمله آمریکا و انگلیس؛ حوثیها/انصارلله، از سال ۲۰۱۴ تا همین چندی پیش در نبردی فرسایشی با ائتلافی چند ملیتی به رهبری عربستان، درگیر بوده، دوام آورده و اکنون بر بخش اعظم یمن و شهرهای پرجمعیت این کشور حکومت میکنند. حکومتی که جهان آن را به رسمیت نمیشناسد.
جامعه جهانی برخلاف واقعیت موجود بر روی زمین، دولت دستنشانده عربستان را دولت قانونی یمن میشناسد. رویکردی که در درون خود حاوی تناقضی آشکار است؛ اگر دولت «منصور هادی» به راستی دولت یمن است چرا هیچکس آنان را در حملات بابالمندب مسوول نمیداند و برای پایان آن خطاب قرار نمیدهد؟
در آغاز بحران جاری غزه، کمتر کسی تصور میکرد حوثیها/انصارالله به بازیگری چشمپوشیناپذیر در این ستیزگی تبدیل شوند. یمنیهایی که در آغاز کسی آنان را چندان جدی نمیگرفت اما سطح تنش را گام به گام افزایش دادند و بیدعوت، از حاشیه به متن و سرانجام کانون مسأله آمدند.
آنان در ابتدا به سوی ایلات، موشک و پهپاد روانه کردند. سپس با قایق و بالگرد روی کشتیهای به مقصد اسراییل فرود آمدند و گلوی تجارت جهانی را در بابالمندب چنان فشار دادند که آمریکا و انگلیس ناگزیر به واکنش شدند: تصویب قطعنامه در شورای امنیت و بمباران محدود به قصد «تغییر رفتار»؛ آیا موفق میشوند؟
هر بازیگر سیاسی اگر در نقطه «آسیبپذیر» خود زیر فشار «کافی» قرار بگیرد تغییر رفتار میدهد. در سیاست واقعی، فشار در حقیقت نوعی ارسال پیام برای تغییر رفتار است. اما نقطه آسیبپذیر و اندازه فشار برای تغییر رفتار بازیگران غیر/شبهدولتی با دولتها متفاوت است.
آیا بمباران ۱۲ پادگان و فرودگاه، فشار کافی بر نقطه آسیبپذیر است؟
یمن برای ۷ سال زیر شدیدترین بمباران و محاصره ائتلاف به رهبری عربستان بوده است. ۱۳۰ هزار تن در جریان جنگ و ۸۵ هزار کودک بر اثر سوءتغذیه یا بیماری جان باختهاند. بخش بزرگی از زیرساختهای کشور هم ویران شده است. با این همه هیچ نشانی از کاهش محبوبیت و حمایت مردمی از انصارالله و همچنین شکاف در رهبری این جنبش به چشم نمیخورد.
پس از جنگ ۳۳ روزه، سیدحسن نصرالله به محبوبترین رهبر سیاسی جهان عرب بدل شد. اکنون اما این جایگاه از آن «عبدالملک بدرالدین الحوثی» است. مردی که تنها ۴۵ سال دارد. آن خنجر که بدرالدین حوثی و سایر رهبران انصارالله به کمر میبندند در ناخودآگاه جمعی و حافظه تاریخی یمنیها دارای معنای ویژهای است؛ امام کسی است که «قیام بالسیف» کند.
در این فرهنگ، نفسِ قیام ارزش و نتیجه فرع موضوع است. سویه ایدئولوژیک یا آرمانی البته تنها یک بخش از مسأله است.
انصارالله حاکم یمن است اما دولت این کشور نیست. درست مانند حماس در غزه.
اکنون اما آمریکا و انگلیس ناگزیر از گفتگو با آنها شدهاند. هر چند، مکالمه را با زبان بمب و موشک آغاز کردهاند. قابل پیشبینی است که یمنیها نیز با همین کلمات به آنها پاسخ بدهند. این اما تازه آغاز است.
این سخن «کارل فون کلاوزویتس»، مشهور است که «جنگ، ادامه سیاست با ابزارهای دیگر است» این سخن را گاه در خاورمیانه باید از ته خواند؛ سیاست همان جنگ با ابزارهای دیگر است!
حمله هفتم اکتبر سودای حل مسأله فلسطین بدون حضور خود فلسطینیان را بر باد داد. اخلال حوثیها در جریان کشتیرانی این واقعیت را مسجل کرد که بدون دولت شناختن گروهی که در کرانه بابالمندب و دریای سرخ حاکم است، نمیتوان انتطار رفتاری شبیه سایر دولتها از آنان داشت. سودای وادار کردن آنان به تغییر رفتار با ابزار فشار نظامی نیز، در آزمون جنگ ۷ ساله و پرهزینه عربستان، شکست خورده و رفوزه شده است.
مرور و نتیجهگیری:
انصارالله بازیگر غیر/شبه دولتی است. روش وادار به تغییر رفتار کردن بازیگران دولتی و غیر دولتی متفاوت است.
یمنیها میتوانند برای زمانی طولانی، ضربات _هرچند دردناک_ را تحمل کرده و متقابلاً ضربه بزنند. چون اصولا چیز زیادی برای از دست دادن ندارند. فقط میماند...
پرسش افکار عمومی به بهانه چالش با کریمی قدوسی
بررسی تامین حقابه هیرمند در گفتگوی فراز با مسعود امیرزاده
دیاکو حسینی در گفتوگو با فراز پاسخ موشکی و پهپادی به اسراییل را بررسی کرد
اینفوگرافیک
هفتخوان خرید گوشیهای اپل در ایران